- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( اربعین حسینی )
گریه کردم بس که از داغ تو بیمارم حسین تار میبیند دو چشمانِ عـزادارم حسین مینشیند با شروعِ روضه چشمانم به اشک تا ابد این رزق را از مادرت دارم حسین پای کارت ایستادم! چون بدون فوتِ وقت آمدی! تا که گـره افـتاد در کارم حسین دستهایت را رها کردم، زمین خوردم! ببخش بد نمک نشناسم آقا، سهل انگارم حسین جا نمانم! این بلا از هر بلایی بدتر است جا نمانم اربعـین! مشتاقِ دیدارم حسین مشکلات من فقط کنج حرم حل میشود دعوتم کن کربلا! خیلی گرفتارم حسین جانِ آن خواهر که با دستانِ بسته رفت و گفت: راهیِ دروازۂ ساعـات و بازارم حسین سنگباران بود و نامحرم! خدا صبرش دهد گفت چشم از چشمهایت برنمیدارم حسین
: امتیاز
|
مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( جامانده های از اربعین حسینی )
نـشـسـتـهایـم ولی تـذکـره مـهـیـا نیست خبر رسیده که دیگر برای ما جا نیست قـبـول وصـلـۀ نـاجـور این بـسـاط منم قـبـول جـای بیـابـان کـنار دریـا نیـست اگر چه دوست به چیزی نمیخرد ما را ولی کسی که نیفتد به پاش از ما نیست قسم به عصمت زهرا که زود میشکند قدی که زیر مصیـبات کـربلا تا نیست به یاد تـشنگیاش، تـشـنه کـام باید مُرد سر شکسته که در این بساط پیدا نیست چه شد که حضرت زینب دوید، چون گودال هنوز هم که هنوز است جای زنها نیست نشست لحـظۀ آخـر به سیـنـهاش قـاتـل گرفت موی سرش را، مجال حاشا نیست و تیز بودن تیغ از شروط انصاف است کـنار جـرعـۀ آبی که حـق قـربانیست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
طلـوع نـور من از کاظمین میبـیـنم ز آسـمـان ولایـت سـتـاره مـیچـیـنم ز کار بستۀ من شد گرهگشا زین رو که دادهام بـه هـوایت هــوای آئـیــنـم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
امشب ز برج هفتمین مه بینقاب آمد برون بهر صلاح کار دین آن دُرّ ناب آمد برون امشب تمام آسمان در عرش منزل میکند زیرا که ماه هفتمین دور از نقاب آمد برون
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ای عاشقان بار دگر میخانه حق باز شد آماده ساغرها کنید لطف خـدا ابراز شد در طور سیـنا گوئـیا موسای دیگر آمده موسای کاظم آمد و آهنگ شادی ساز شد
: امتیاز
|
مدح امام موسی کاظم علیهالسلام
حضرت موسی بن جعفر رهبر راه ولاست باطـن نـورانـیاش آئـیـنـه ایـزدنـمـاست عالم و فاضل سخیّ و کاظم و باب المراد بوده آن فرزند پیغمبر امام و رهنماست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
در هـفـتـم مــاه صـفـر مـاهـى مـنـوّر تابـیده نور از طلعت موسى بن جعفر شهر مـدیـنه شد ز نور نورانى امشب موسى بن جعـفـر آمده مهمانى امشب
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
از عــرش صــدای ربـنـا آمـده اسـت مــوسـی کـلـیـم بـا عـصـا آمـده اسـت *********************** من مـسـت مـی مـوسـیم و زین بـاده راهـم بـه مـسـیـر کـاظـمـیــن افـتــاده تــا خـــاک شــدم خـــاک ره زوّارش از کـــوثـــر فـاطـمــی شــرابـــم داده *********************** روز سرور عـالم و آدم سراسر است هنگـامه ولادت موسی بن جعفر است
: امتیاز
|
مدح امام موسی کاظم علیهالسلام
حلقه را کـوبـیدم و اعجاز را آغاز کرد در به رویم حضرتِ موسی بن جعفر باز کرد سـائـلانـه آمـدم جـانـانه تحـویـلم گرفت گوشهای از چشم خود را کار راه انداز کرد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
نـسـیـم از سـر گـیـســوی یـار مـیآمـد دوبــاره نـخـل امـامـت بـه بـار میآمـد مـیـان مـکـه و یـثـرب به منـزل ابـواء در اوج گـرمـی صـحـرا بـهـار میآمد صدای ولـولـه تـا آسـمـان هـفـتـم رفت قــرار ســیــنـۀ هــر بـیقــرار مـیآمـد برای تهنیت از عرش حضرت جبریل و دسـتـه دسـتـه ملـک بیشـمار میآمد نشـاند خـنـده به لبهای جعـفـر صادق سـپـیـدهای که به شـبهای تـار میآمـد شبـیه حـیـدر و زهـرا ز نسل پیـغـمـبر عـزیـز حـضـرت پـروردگـار مـیآمـد همین که غنچۀ لبهای او شـکـوفا شد به صـورتش نـمک فـاطـمی هویدا شد هـمیشه ورد لـبت آیـههـای قـرآن است ولایـتـت بـخـدا از اصـول ایـمان است حـمیده آمده چـشـمان خـویش را واکـن ببین که روی لب مادرت فقط جان است قـدوم تو برکـت، چـشمهای تو رحـمت به یمن آمدنت سفـرهها پُر از نان است تـو از تـبـار کـریـمـانـی و کـرم داری اگر گـدا بـه در خـانـهات فـراوان است به لطف اینهـمه اولاد پاک و طاهر تو چقدر گـنـبد فـیروزهای در ایران است یکیست شاه چراغ و یکیست معصومه یکیست ضامن آهو که در خراسان است هـزار مـرتـبه شکـر خـدا به جـای آرم پـنـاه بیکـسـیام آسـتـان سلـطـان است هـمیـشـه بـین قـسـمهـا تـو رایـجـی آقـا تـویی که حـضرت باب الحـوائـجی آقا
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
دلگـیر شد دریـا، تـلاطـم میکند گاهی “اشکم” مرا رسوای مردم میکند گاهی بیچاره “چشمانم” تمام عمر را لال است نـامت که مـیآیـد تَـکَـلُّـم میکـند گاهی این بار بُنجُل را نخر اصلاً، نگاهی کن “معشوقه” بر “عاشق” ترحم میکند گاهی وقتی کـبوترهای بامت اینقَـدَر مَستَـند حـتّی کـلاغی میـل گـندم میکند گاهی وقت اذان جبریل بالش را به خاکت زد اینگـونه او قـصدِ تـیـمم میکـند گـاهی شبها دلـم مثل کـبـوترهای صحـن تو گاهی هوای “مشهد” و “قم” میکند، گاهی دخـتـر ز داغـت سـالـیان سـال بـاریده دخـتر نـمیخـندد، تبـسّم میکند، گاهی با روضههای تو چُنان میسوزد آن دم که زندان سـردی را تجـسّم میکـند گاهی از بس تمام عمر با غـم همنشین بودی “تقویم” مـیـلادِ تو را گُـم میکند گاهی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
یک عمر در حوالی غربت مقیم بود آن سیدی که سفـرهٔ دستـش کریم بود خورشید بود و ماه از او نور میگرفت تا بود، آسـمان و زمین را رحیم بود سر میکـشـید خانه به خانه محله را این کارهای هر سحـر این نسیم بود آتش زبـانه میکشد از دشت سبز او چون گـلفروش کوچهٔ طور کلیم بود این چـند روزه سایهٔ یـثـرب بلـند شد چون حال آفـتـاب مـدیـنه وخـیـم بود حـقـش نبود تـیـر به تـابـوت او زدن این کعبه در عبادت مردم سهـیم بود بیسـابـقـهست حادثه اما جدید نیست این خـانـواده غربـتـشان از قدیم بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
وقتی سکـوت سبز تو تـفـسیر میشود چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود در انـعـکـاس سـادهٔ آن فـصل الـتهـاب تـنـهـاییات هر آیـنـه تـفـسـیـر میشود طاقت گدازتر ز تَبِ جنگ روبروست صلحی، که زیر سایهٔ شمـشیر میشود تو مرد جنگ بودی و میدانم ای عزیز سـردار بیسـپـاه، زمـینگـیـر میشود! صبر تو، انتظارِ عطشسوزِ کربلاست صبری که صبح حادثه تعـبیر میشود مسموم دست کینه شدی؛ وه؛ چه جانگداز زینب ز داغ آن دلِ خون، پیر میشود تو نـور چـشـم فـاطـمه بودی بـرادرم! یک شهر، در فـراقِ تو دلگیر میشود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
به روی شانۀ خاتم، که چون نقش نگین باشد نشان مُهـر او باید مُعـزّ المـؤمنین باشد چه بر میآید، از آن آذرخشی که جمل را سوخت؟ که صلحش نیز صلحی فتنهسوز و آتشین باشد گذشت از جانماز زیر پایش هم کریمانه مبادا لحـظهای کوتاه زیر دِین دین باشد به برق سکه خواهد داد لبخند امامش را هر آن چشمی که کور از دیدن عین الیقین باشد نمیلرزد به پای دار حتی! پای آن سردار که مثل مالک و عمار، عزمش راستین باشد دریغ از یار و از سردار و این دنیای غدّار و دریغ از روزگاری که ولی، تنهاترین باشد چنان میراثدار لایقی از غربت مولاست که باید چندسالی، چون علی خانهنشین باشد نباید حرف را از خانه بیرون برد، اما آه کدام آئینه آهش را و رازش را، امین باشد؟! صدا زد زینب خود را و خواند آهسته در گوشش: که ای خواهر، مرا در خانه دشمن در کمین باشد! بیاور طشت را، اینک هلاهل هم ز پا افتاد خیالش را نمیکرد این دل خون اینچنین باشد بخوان از چشمهایم باقی ناگـفـتههایم را در آن حاشا اگر حرفی به غیر از حا و سین! باشد نگین عرش را هم جای من یک بوسه مهمان کن دمی که زینت دوش نبی روی زمین باشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
اگر خـدا به زمـین مـدیـنه جان میداد و یا به آن در و دیـوارها دهان میداد كه جـای من بـسرایـنـد از غـریـبی تو شـنـیـدن غــزلی كـوه را تـكـان میداد خـدا نخـواسـته حـتماً و گـرنه میدانـم كه از شنیدن یک شعر، كوه جان میداد پس از عـلی شایع بود كه شبانه هنوز غـریـبهای به یتـیمـان كوفه نان میداد غریبهای كه اگر دیگران غـمش دادند همیشه شادی خود را به دیگران میداد غریبهای كه تو بودی و مثل بغض علی گلوی تو خبر از زخم و استخوان میداد درون خـانـۀ خود تا غـروب كردی آه به غـربت تـو لـب آفـتـاب اذان میداد شهابهای جهان میشدند خون جگرت زمین اگر كه غمت را به آسمان میداد پـر ملائـكـه تـابـوت را بـغـل مـیكرد اگـر كـه بـدرقـۀ تـیـرهـا امـان مـیداد شـبـیه آتـش مـانـدی به زیر خـاكـسـتر زبـانـههـای تو را كـربـلا نشان میداد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
شرط مـحـبت است بهجـز غـم نداشتن آرام جــان و خـاطــر خــرم نـداشــتـن از غیر دوست روی نمودن به سوی دوست الا خــدای در هــمـه عــالـم نـداشــتـن گر سر به یک اشـارۀ ابـرو طلب کـند سر دادن و در ابروی خود خم نداشتن معشوق اگر دو دیده پُر از خون پسنددش عاشـق بهجـز سـرشک دمـادم نداشـتن گر کام تلخ و لخت جگر خواهد از کسی در کاسه جای شهـد بهجز سـم نـداشتن زانسان که خورد سودۀ الماس مجتبی در تاب رفت و تشت به بر خواند و ناله کرد آن تشت را ز خون جگر دشت لاله کرد خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت خود را تهی ز خون دل چند ساله کرد نبود عجب که خون جگر ریخت در قدح عـمریش روزگار همین در پـیاله کرد نتـوان نـوشـت قـصـۀ درد دلـش تـمـام ورنه توان ز غصه هزاران رساله کرد آه از دل مـدیـنه به هفت آسمان گذشت آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت از چـیست یا رسول که بر خوان ابتلا گردون تو را و آل تو را میزند صلا؟ ای عرش! گـوشواره مگر گم نمودهای زیرا که گه به یـثـربی و گه به کـربلا طوفان نوح پیش وی از قطره کمتر است گـو کـائـنـات جـمـلـه بـگـریـنـد بـرملا ذکـر مـصـیـبـت شـهـدا چـنـد میکنی؟ آتش زدی به جان و دل مرد و زن، دلا! بس کن دمی ز تعزیه، مدح نبی سرای چون اصل این طـریقه بکا باشد و ولا مدح نـبی سرای که بیمـدحـت رسول
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
مـیان هـجـمـۀ غـمهـا اگـر پـنـاه نـدارد حسین هست نمیگـویم او سـپــاه ندارد حسین مرهم زخم برادر است و غمی نیست زمـانه حـرمـتـشـان را اگر نگـاه ندارد حسین هست که سر روی شانهاش بگذارد حسین هست نیـازی به تکـیـهگاه ندارد میان لـشکـر او مـرد مـانـده؟ آه نمانده درون خـانـۀ خـود یـار دارد؟ آه نـدارد زمانه تلخترین زهر را به کام حسن ریخت دلاوری که به جز ترک جنگ، راه ندارد کسی که صلح حسن را غلط شمرد، ندانست امـام مـفـتـرض الـطـاعة اشـتـباه ندارد درید قلب حسین آن چنان ز داغ برادر که احـتـیـاج به گـودال قـتـلـگـاه نـدارد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی و سیدالشهدا علیهم السلام
دو جــلـوۀ ابـدی از درخـشـشـی ازلـی به خُلق و خو، دو محمد؛ به رنگ و بو دو علی دو آسمان که زمین ممـلو از ارادتشان دوشـنـبـههای جـهـان تـشـنۀ زیارتشان چگونه باید از این وصف جاودانه نوشت دو سرو باغ بهشتاند خوش به حال بهشت دو سـر گـذاشـتـه بر شانـههای پیغـمبر و در مـبــاهـلـه اَبـنـائـنــای پـیـغـمـبــر به عزّت و عـظمت دادهاند نام و نشان دو باوقار که خون علیست در رگشان نـگـاه روشـنـشــان آیـه آیـه اَلـرَّحـمـان و در تـلاقـی بحـرین لـؤلـؤ و مـرجـان چگونه سر نگذارد جهان به محضرشان که مهربانِ خـدا، فـاطـمهست مادرشان به یک نگاه هزاران کـمـیت میسازند دو مصرعاند که یک شاهبیت میسازند سلوک هر دو برادر میان یک راه است مـسـیر روشـنـشـان قُـربةً اِلی الله است اگر شـتـاب کـنـنـد و اگر درنگ کـنـند اگر که صلح کنند و اگر که جنگ کنند به یک نماز شبیه است عمر این دو امام که گاه وقت قعود است و گاه وقت قیام در اوج غربت و غیرت یکیست یاورشان دو مقتدا دو برادر، که صبر خواهرشان برای خواهر حیرتزده چه سخت گذشت غمی که خورده گره با دو تشت، آه دو تشت یکی که خون جگر داده است زینب را مـیان غـربت خـانه شـکـست زینب را یکی که؛ آه چه میگویم، آه بزم شراب و خـیـزران و دل زینب و نگـاه رباب
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
تویی امیر جمل، وارث رشـادت حـیدر لوای صبر و جهادی به روی دوش پیمبر حسین هست و ابوالفضل هست و قاسم و زینب تو را امیر مدینه! چه حاجت است به لشکر؟ به هیچجا نرسیدهست آنکه در همۀ عمر بدون عشق تو خوانده نماز و رفته به منبر بهپای عشق تو آنکس که سر نداده عجب نیست که با معاویه در پای چند سکه نهـد سر ستون دینی و قـرآن ناطـقی، چه نیازی به مدرک است؟ بگو مدرک از مباهله بهتر؟ صدای غرش شمشیر در غلاف، گواه است که صلح سرخ تو با فتح و عزت است برابر نه جام زهر، که جان تو را گرفت دمی که شکـست پیـش نگـاه تو گـوشـوارۀ مادر امام بیحرم! این دل همیشه بوده حریمت دلی که بوده به نام حـسن همیشه معطّر
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام مجتبی و سیدالشهدا علیهم السلام
شکـر خـدا با یا حسینجان و حـسنجان روضه شده برپا، حسینجان و حسنجان فــرش حــســیـنـــه شــده بــال مـلائـک ذکر فـرشـتهها حـسینجان و حـسنجان بـر ســر در قـلـب تـــمــام مـا نــوشـتـه لا حُـبّـُکَ اِلا حـسیـنجـان و حسـنجـان در هر دو عالم هم بگردی نیست هرگز ذکری چنین زیبا، حسینجان و حسنجان هـر جـا حــسـیـنـیـه شـده فـرقـی نـدارد دم میدهد زهرا حسینجان و حسنجان عـبدالـحـسـین هستـیم و عـبد مـجـتـبائیم دل میبرد از ما حسینجان و حسنجان دل شد حـرم احـساس تـنهـایی نـکـردیم داده به ما گرما حسین جان و حسن جان گـریـه بـرای هـر کـسی مـکـروه بـاشـد جز گریه بر اینها، حسینجان و حسنجان از دسـتهـای فــاطـمـه بـایـد بـگـیـریـد کربو بلا را با حسینجان و حسنجان
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
اى بلند اخـتر که نامـوس خـداى اکبرى عقلِ کل را دخترى و علمِ کل را همسرى زینت عـرش خـدا پرورده دامان توست یازده خورشیدِ چرخ معرفت را مادرى آن که بُد منّت وجودش بر تمام ما سوى گشت ممنون عطاى حق که دادش کوثرى تـاج فـرق عـالـَم و آدم بـود خـتـم رُسُـل بر سر آن سرور کون و مکان تو افسرى از گلستان تو یک گُل خامس آل عباست اى که در آغوش خود خون خدا میپرورى مقـتداى حضرت عـیـسى بود فـرزند تو آن چه در وصف تو گویم باز از آن برترى در قیامت اولین و آخرین سرها به زیر تا تو با جاه و جلال حق، ز محشر بگذرى بر بساط قرب بگذارد قدم چون مصطفى تو بر او هستى مقدّم، گرچه او را دخترى کهنه پیراهن چو بر سر افکنى در روز حشر غرقه در خون خدا برپا نمایى محشرى با چه ذنبى کـشته شد مولـوده آل رسول بود آیا اینچـنین، أجـرِ چـنان پیـغـمـبرى قدر تو مجهول و مخفى قبر تو تا روز حشر جز خدا در حق تو کس را نشاید داورى
: امتیاز
|